سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همسفر

به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت همه از کینه پر است هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر قدمی، راه محبت پوید خط پیشانی هر جمع خط تنهائیست همه گل چین، گل امروزند در نگاه من و تو حسرت بی فردائیست به که باید دل بست ؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد ، نقشه ای شیطانیست در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد ، حیله ای پنهانیست زیر لب زمزمه شادی مردم برخواست، هرکجا مرد توانایی بر خاک نشست خنده ها می شکفد بر لبها تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی همه بر درد کسان می نگرند، لیگ دستی نبرند درپی درمان کسی از وفا نام مبر، آنکه وفا خواست کجاست؟ ریشه عشق فسرد، واژه دوست گریخت، سخن از دوست مگو، عشق کجاست، دوست کجاست؟ دست گرمی که زمهر بفشارد دستت، در همه شهر مجوی گل اگر در دل باغ بر تو لبخند زند بنگرش، لیک مبوی بلبت نیز بگو، چاه هم با من و تو بیگانست نی صد بند برون آید از آن راز تو را فاش کند،درد و دل گر به سر چاه کنی خندها بر غم تو دختر مهتاب کند گر شبی از سر غم آه کنی درد اگر سینه شکافت، نفس بانگ مزن درد خود را به دل چام مگو استخوان تو اگر آب کند آتش غم آب شو، آه مگو گفته ام با دل خویش، مزرع سبز فلک دیدمو صد نیرنگش، نتوانم که گریزم از چنگش آسمان با من و ما بیگانه خویش در راه نفاق دوست در کار فریب آشنا بیگانه شاخه عشق کجاست؟ آهوی مهر گریخت تار پیوند گسست به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ به که......


ارسال شده در توسط زهره